بی تو هرگز

علمی ِ کامپیوتر ِ هنری ِ

بی تو هرگز

علمی ِ کامپیوتر ِ هنری ِ

مجموعه شعر(غروب جمعه)

غروب جمعه

غروب جمعه و من و من و من.....

در میان خلوت سوز دار نفهمیدن و درکاجبار تنهایی محض....

بانو جان !!

باتوام با تو!!!!

کهنه زخم شیرین ......

یادگار روزگار خواستن و راستی....

کافیست فقط یک بار سر برگردانی خواهی دید مرا

زیاد دور نیستم

فقط به متراژ یک عمر جوانی و حسرت نتوانستن...

 

که پس از تو میان چه کنم ها و نکنم ها پرسه می زند........

شاید هم به شمایل مجنون شیدا شده لیلا

به شکل یک انسان

...در زمانیکه وفا قصه ی برف به تابستان است

 و صداقت گل نایابی است و در چشمان شقایق ها

  عابر ظالم وبی عاطفه ی غم جاریست

 به چه کسی باید گفت:باتو خوشبخترینم...

 به دستانم اعتماد کن که این انگشتان به سجده نشسته

  واز ترس افشای راز عشق تو به

 سوی کسی گشوده نشده است.

 به چشمانم نگاه کن...

 می خواهم پس از انتظاری طولانی

  چهره ی مبهم خویش را در آیینه ی دیدگانت زلال بیابم.

 به صداقتم تکیه کن تا بدانی در ستون ایمانم زلزله راه ندارد.

 دوست داشتنم را باور کن تا در پایان راه شکوفایی گل صبرم را در باغ

 پیروزی ببینم!

 باورم کن عزیزم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد